با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
به گزارش سفر به مالزی، تهران (پانا) - چشم ها را باید شستجور دیگر باید دید...فکر را خاطره را زیر باران باید برد با همه مردم شهر زیر باران باید رفت عباس منوچهری، استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس، از این شعر سهراب سپهری بهره می گیرد تا منظور و مطلوب نظر خود را درباره حس شهروندی در حیات مدنی و احساس مسئولیت نسبت به حیات جمعی را توصیف کند؛ شأن شهروندی و داشتن حقوق و خویش مسئول انگاری در حیات مدنی، می تواند برای آرامش درون و معناداری در زندگی بسیار مؤثر باشد. این امر، وجود یک جامعه سالم را ممکن می نماید؛ جامعه ای که پریشانی هایش کمتر از خشنودی ها و صلح و صفایش بیشتر از منازعات و افسردگی و پوچ انگاری است.
به گزارش ایران، او در این گفت وگو از راه های تقویت حس شهروندی می گوید و اینکه چگونه از این طریق می توان جامعه ای سالم تر داشت.
جناب منوچهری! در جایی خواندم که شما حال و روز علوم سیاسی را در این روزها حاشیه نشین نظام دانایی توصیف نموده بودید. حال می خواهیم از شما بشنویم به حاشیه رفتن علوم سیاسی در یک جامعه، چقدر می تواند بر تعلیم و تربیت مدرن جوامع اثر سوء داشته باشد؟
اساساً در فرهنگ و نظام دانایی فعلی ما، علوم انسانی- اجتماعی ظرفیت لازم و صندلی شایسته خود را برای ایفای نقش مدنی - ارزشی ندارد. البته این موضوعی است که باید آسیب شناسانه تحلیل شود.
بی پاسخ ماندن بعضی از مسائل در جوامع امروزی آیا می تواند نتیجه چنین آسیبی باشد؟
امروزه اقتصاد کلان-سرمایه داری اساساً تا آنجا به علوم انسانی بها می دهد که ابزاری برای تحکیم مناسبات کلان- سرمایه داری باشد.
اگر به نقش رسانه ها و سیستم تبلیغات توجه کنید، می بینید که چگونه از زن و مرد و کودک به عنوان تیپ های اجتماعی برای فروش کالا و ترویج مصرف گرایی برای اقشار خاصی استفاده می شود. در جایی که شاهد بام - خوابی و گور- خوابی باشیم تابلوهای تبلیغاتی و تیزرهای تبلیغاتی در رسانه ها مخاطبان خاصی دارند. اینها نشانه های نیهیلیسم معرفتی در نظام دانایی و اقتصادی است و طبیعی است که بسیاری از مسائل بی پاسخ بماند.
شما در یکی از گفت وگوهای خود عنوان نموده بودید که یکی از مسئولیت های اجتماعی استادان علوم سیاسی پرداختن به مقوله شهروندی است با این استدلال که شهروندی تنها یک مقوله حقوقی نیست؛ بلکه مقوله ای مرتبط با فلسفه مدنی نیز هست. با توجه به این بحث، موضوع اصلی علم سیاست چیست؟ و چرا تأکید دارید که متخصصان این علم باید به مقوله شهروندی بپردازند؟
در حال حاضر یک علم سیاست وجود ندارد. تعدد علم سیاست به عنوان تعددی پارادایمی، یعنی دانش های متعددی که هر یک با مفروضات معرفتی و روشی مدعی پرداختن به امر عمومی به عنوان موضوع علم سیاست هستند، باعث شده است که ما از علوم سیاسی نام ببریم.
البته این تعدد پارادایمی در طول تاریخ شکل گرفته است ولی امروزه برخلاف علوم طبیعی، انواع معرفتی- دانشی متعددی در آن واحد ذیل یک نام، یعنی علوم سیاسی قرار می گیرند.
از نظر تاریخی، در شروع دوران مدرن پارادایم جدیدی به عنوان دانش سیاست شکل گرفت و عنوان ساینس (science) به جای دانش episteme به خود گرفت و موضوع اصلی را مدیریت نزاع لحاظ کرد. این در حالی بود که در دوران کلاسیک یونان و ایران، دانش سیاست به امر مدنی یعنی زندگی عمومی و شرایط امکان خوب زیستن می پرداخت. البته امروزه نیز چند پارادایم از پارادایم های علوم سیاسی این نوع دانش سیاسی را احیا نموده اند.
ارزیابی شما از شرایط علم سیاست در ایران چیست؟
متأسفانه در ایران هنوز علم سیاست خارج از قلمرو علوم انسانی واقع شده است و موازین و الزامات دانش طبیعی بر آن حاکم است و نه الزامات دانشی که به امر مدنی/سیاسی بپردازد؛ یعنی دانشی که به امری انسانی و به زندگی و مسائل و امکان های انسان هایی مرتبط باشد که با هم در جامعه زندگی می نمایند.
البته در حوزه فلسفه جریان هایی همچون پدیدارشناسی و در نظریه های اجتماعی اندیشه انتقادی در حال قوت دریافت هستند که این می تواند مؤید علم سیاست مدنی شود. البته در کشور، جریان های فلسفی تحلیلی پوزیتیویستی و جریان های فکری- اقتصادی نولیبرالی راستا دیگری را طی می نمایند.
در علم سیاست پوزیتیویستی طبیعت گرا که در ایران حاکم است، انسان مانند دیگر جانداران موجودی طبیعی- مادی است که فقط با داشتن عقل ابزاری- یعنی عقل محاسبه گر و فایده طلب از دیگر موجودات زنده قابل تمایز است. این تعبیر، به بنیانگذاران سیاست مدرن یعنی هابز و ماکیاولی بازمی شود که انسان ها را گرگ یکدیگر می دانستند و ستیز و نزاع را به منش و سرشت انسان اطلاق می کردند.
اشکال این نگرش در چیست؟ اخلاق شهروندی در این نگرش چه صندلیی دارد؟
اشکال این نگرش در ملاک انسان شناسی شان بود. آنان مشاهده خود از انسان های واقعاً موجود در انگلستان نیمه اول قرن هفده، که درگیر جنگ بر سر دارایی و تملکات اقتصادی با یکدیگر بودند، یا فلورانس ماکیاولی که از همه سو مورد تهدید و نیز از درون گرفتار مجادلات گروهای همسود بود، ملاک انسان شناسی خود قرار دادند و به ضرورت قدرت مهارنماینده این شرایط و ایجاد صلح اجتماعی به وسیله قدرت متمرکز قائل شدند. طبیعی است که در این چارچوب بینشی و روشی، اخلاق شهروندی موضوعیت ندارد.
در پارادایم کلاسیک، شهروندی چه شأنی داشت؟
بر خلاف این نوع نگرش، در پارادایم کلاسیک، که می توان آن را به قول ارسطو فرونتیک (فراستی) نامید، شهروندی شأن انسانی است و همین شأن است که محور و بنیاد زندگی در شهر (یا همان کشور یا دولت) محسوب می شد.
پارادایم کلاسیک، هویت انسانی را هویتی اجتماعی- مدنی می دانست. یعنی هر انسانی به تبع تعلق به یک کلیتی -اِتوس- طبع مدنی داشت و خود را در ارتباط با دیگران در شهر-کشور می دید و زندگی را همانا در زیستن با دیگران می فهمید و انتخاب ها و ترجیحات هر کس در بطن همین تعلقات و ارتباطات مشخص می شد؛ هر شهروند هم حقوقی داشت هم مسئولیتی.
حقوق شهروندی در عصر مدرن چه تحولاتی پیدا کرد؟
اما در شروع عصر مدرن تا به امروز تفکر سیاسی قدرت مدار - چه قدرت حکمرانی و حکومت بوده باشد چه الزامات مکانیزم بازار، آدمیان افراد مجزای از هم و فراورینماینده ارزش های مادی محسوب می شوند که بالاجبار در محیط های معینی با هم زندگی می نمایند. اما اصل برای آنها هویت فردی و خواسته ها و انتخاب ها و ترجیحات فردی است.
حقوق طبیعی و حقوق بشر مدرن اساساً فرد بنیاد و فایده گرا بوده است؛ هر چند طی چند دهه گذشته تعدیل شده است. اما ظهور و احیای مجدد نولیبرالیسم، اصالت بازار و کلان-سرمایه و فردیت اقتصادی، هویت انسانی را از هویت شهروندی دور نموده است و منشأ ستیزه جویی و دیگر-ستیزی و ویرانگری اقلیم شده است و چیزی از مسئولیت شهروندی و زندگی مدنی را به رسمیت نمی شناسد.
تکرار جنگ ها و به تبع آنها پاندمی هایی مثل کرونا و پیش از آن پاندمی های بعد از جنگ ها و استفاده از سلاح های جنگی، که فراوری و استفاده از آنها علاوه بر کشتارهای جمعی در گوشه و کنار جهان با ظهور ویروس های ویرانگر، زندگی را بر همگان تلخ نموده اند به نگاهی باز می شود که ستیزه گری را در طبیعت فرد انسانی می شناسد.
حق شهروندی چه الزاماتی را بر رابطه بین کارگزار و شهروند حاکم می نماید؟
در جوامع امروزی، زندگی در قالب کلانشهرهایی جریان دارد که هم محدودیت ها و هم فرصت هایی را برای افراد ایجاد نموده اند و با وجود ارتباطات متکثر افراد در محیط های شهری، افراد دیگر حتی در سطح خانواده یا محله هم تعلق خاطر ذهنی و عینی ندارند. مناسبات مسلط اقتصادی در کلانشهرها به یک صورت و در شهرهای دیگر به صورت دیگر، منشأ این معضل هستند.
مطالعات زیاد و عمیقی درباره سکونتگاه های حاشیه شهرهای عظیم اجرا شده که نشان می دهد عدم احساس تعلق و فقدان پاسخگویی به نیازمندی ها، خانوارها را در شرایط نامطلوبی قرار داده است. در شهرهای عظیم از خود بیگانگی شهروندی و نزاع های اقتصادی بسیار بیشتر از همیاری و همدلی است. آمار خشونت هایی چون زورگیری ها، میزان طلاق در شهرهای عظیم و کثیری از پرونده های اختلاف های اقتصادی میان افراد، نشان دهنده نقصان های جدی در شیوه زیست در شهرها است. قضایای سیل و ویرانگری آن در هرجا که باشد و پاسخگویی درباره آن نباشد نشانه ضایعه بار غیبت رابطه شهروند و کارگزاران است.
حقوق شهروندی پاسخگویی را می طلبد و مسئولیت شهروند مشارکت شهروندان در تصمیم گیری ها برای سرنوشت شخصی و اجتماعی شان را طلب می نماید. شهروندی امری صرفاً صوری - ساختاری نیست؛ چه بسا که شأن شهروندی و داشتن حقوق و خویش مسئول انگاری در حیات مدنی، می تواند برای آرامش درون و معناداری در زندگی بسیار مؤثر باشد. این امر، وجود یک جامعه سالم را ممکن می نماید؛ جامعه ای که پریشانی ها بسیار کمتر از خشنودی ها و صلح و صفا بسیار بیشتر از منازعات و درگیری ها و پریشان حالی ها و افسردگی و پوچ انگاری می تواند باشد. اینها رؤیاپردازی نیست و انگاره ای اتوپیایی نیست. جوامعی بوده و هستند؛ دوران هایی از زندگی بشر بوده و هست که اینگونه است. به قول سهراب سپهری چشم ها را باید شست/ جور دیگر باید دید .... با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
هویت شهروندی اغلب در چه جوامعی بدرستی قوام نمی یابد؟ در واقع می خواهیم بدانیم در اثر چه عواملی حس مسئولیت نسبت به حیات جمعی کم می شود؟
در جایی که شهروندی عملاً بی ارزش باشد در نظام آموزشی، یک دانش آموز به عنوان یک شهروند برای آینده دیده نمی شود. وقتی موفقیت در زندگی با ملاک های فایده طلبانه حتی نظام آموزشی را مقهور نموده باشد، وقتی قوانین از اعضای یک جامعه تبعیت بطلبد نه مشارکت؛ طبیعی است که هویت شهروندی شکل نمی گیرد و احساس مسئولیت نسبت به حیات جمعی در اعضای جامعه قوام نمی یابد. اگر یک معلم از پاداش لازم برای زحمات خود جهت یک زندگی متناسب شأن اجتماعی خود برخوردار نباشد، اما یک اخلالگر اقتصادی از حفره ها و چاله های ساختار اقتصادی استفاده های کلان ببرد طبیعی است که در آن جامعه شهروندی قوام نمی یابد.
به همین جهت است که می گویم حقوق شهروندی موضوع دانش حقوق به تنهایی نیست. فلسفه مدنی- دانش مدنی/ اصیل، که موضوع آن شهروندی است، حتی بیش از دانش حقوق با موضوع شهروندی مرتبط هستند. اما نه در دانشگاه ها، نه در میان کارگزاران و تصمیم گیران، متأسفانه وقوفی به این امر نیست و این امر قطعاً آسیب زا است و هر جامعه ای را می تواند به فرسایش ارزشی و اقتصادی بکشاند.
نیم نگاه
حقوق بشر مدرن اساساً فرد بنیاد و فایده گرا بوده است؛ هر چند طی چند دهه گذشته تعدیل شده، اما ظهور و احیای مجدد نولیبرالیسم، هویت انسانی را از هویت شهروندی دور نموده است.
وقتی قوانین از اعضای یک جامعه تبعیت بطلبد نه مشارکت؛ طبیعی است که هویت شهروندی شکل نمی گیرد و احساس مسئولیت نسبت به حیات جمعی در اعضای جامعه قوام نمی یابد.
شأن شهروندی و داشتن حقوق و خویش مسئول انگاری در حیات مدنی، می تواند برای آرامش درون و معناداری در زندگی بسیار مؤثر باشد.
در جوامع امروزی، زندگی در قالب کلانشهرهایی جریان دارد که هم محدودیت ها و هم فرصت هایی را برای افراد ایجاد نموده اند و با وجود ارتباطات متکثر افراد در محیط های شهری، افراد دیگر حتی در سطح خانواده یا محله هم تعلق خاطر ذهنی و عینی ندارند.
منبع: خبرگزاری پانا